دیکشنری
داستان آبیدیک
Mouth Organ
ma͡ʊð ɔɹgən
فارسی
1
عمومی
::
(مو) ساز دهنی، ارغنون دهنی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
MOUSE MACROPHAGES
MOUSE THAT HAS BUT ONE HOLE IS QUICKLY TAKEN
MOUSE TRAP
MOUSER
MOUSEY
MOUSING
MOUSQUETAIRE
MOUSSELINE
MOUSTACHE
MOUSY
MOUTH
MOUTH FILLING
MOUTH FULL OF SOUTH
MOUTH OFF
MOUTH ON
MOUTH ORGAN
MOUTHFUL
MOUTHLESS
MOUTHPART
MOUTHPIECE
MOUTHY
MOUVEMENT DES GILETS JAUNES
MOVABILITY
MOVABLE FEAST
MOVABLE HEAD
MOVABLE PROPERTY
MOVABLENESS
MOVABLES
MOVABLY
MOVE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید